آزادی سیاسی، مادر و اصل تمام آزادیها است و از حقوق طبیعی هر انسانی است که به موجب آن، افراد حق دارند در سرنوشت خود دخالت نمایند و دارای حق مالکیت باشند و طبق منطق اسلام، هیچ فرد یا طبقه خاصی حق ندارد این حق را به خود اختصاص دهد. در اداره کشور، که خانهی عمومی ملت است، همهی مردم باید سهیم باشند و در برابر اداره جامعهی خود، احساس مسئولیت کنند.[1]
مسلمانان آزاد اندیش، دارای آزادی سیاسی هستند زیرا هنگامی که سخنانی را میشنوند از نیکوترین آنها پیروی میکنند، چنانکه در قرآن کریم آمده است: «... فَبَشِّرْ عِبَادِ*الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ...» «...پس بندگان مرا بشارتی ده!*همان کسانی که سخنان را میشنوند و از نیکوترین آنها پیروی میکنند...»
این دو آیه که به صورت یک شعار اسلامی در آمد، آزاد اندیشی مسلمانان، و انتخاب کلی آنها را در مسائل مختلف به خوبی نشان میدهد.[2]
همچنین در رابطه با آزادی سیاسی مسلمانان در حکومت اسلامی، روایتی آمده است: «أنی یکون له الملک علینا و نحن أحق بالملک منه و لمیؤت سعه من المال...» [3] «اینکه خلافت و پادشاهی طالوت برماست در حالیکه ما سزاوارتر به خلافت و پادشاهی هستیم و طالوت، ثروتمند نیست...». طبق این روایت، مردم حق را به خود اختصاص میدهند و از آزادی سیاسی خود، تجاوز مینمایند در حالیکه این آزادی، دلیل بر عدم صحیح بودن مردم در برابر اداره جامعه خود نمیشود.
هرکس حق دارد مطابق میل خود، مسکن و شغل برگزیند و به مقتضای این حق، هر فرد انسان در انتخاب اقامتگاه خود در هر شهر و خانه آزاد است و همچنین هرکس در انتخاب هر نوع شغل و کیفیت تحصیل مال و تصرف آن با استفاده از مواهب طبیعی در محدوده قانون، آزاد میباشد.
ممکن است انسان، خود موجبات بردگی و بندگی خود را فراهم آورد، مثلاً برای حفظ مقام و موقعیت خود، به هر نوع ذلّت و خواری و چابلوسی تن در دهد و به طور جدی از آزادی و شرف خود دفاع نکند. سرانجام، آزادی فردی به معنی نبودن مبانی و رفع هر نوع مزاحم در مسیر شکوفایی استعدادها و شایستگی، یکی از آرمانهای بشری است که اسلام به شدت از آن حمایت میکند،[4] به گونهای که در قرآن کریم، راجع به آن آمده است: «إِنَّا خَلَقْنَا الْانسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعَا بَصِیرًا*إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا»[5] «انسان را از نطفه مختلفی آفریدیم و او را میآزماییم (بدین جهت) او را شنوا و بینا قرار دادیم، ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس!»
جمله «نبتلیه» اشاره به رسیدن انسان به مقام «تکلیف و تعهد و مسئولیت و آزمایش و امتحان است» و از آنجا که «آزمایش و تکلیف» بدون «آگاهی» ممکن نیست، در آخر آیه اشاره به ابزار شناخت و چشم و گوش میکند که در اختیار انسانها قرار داده است.[6]
از آنجا که تکلیف و آزمایش انسان علاوه بر مسئله آگاهی و ابزار شناخت نیاز به دو عامل دیگر یعنی به مسئله «هدایت» و «اختیار» دارد، آیه بعد به آن اشاره کرده است. مسئله «تکلیف»، مسئله «هدایت» و مسئله «آزادی اراده و اختیار»، لازم و ملزوم یکدیگر و مکمل یکدیگرند. در ضمن، جمله «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا» خط بطلان بر مکتب جبر میکشد.[7]
آزادی عقیده (پس از آزادی فردی) از همهی آزادیها مهمتر است و منظور از آن، آزاد بودن انسانها در بیان رأی و عقیده خود، خواه سیاسی و اجتماعی و خواه دینی و مذهبی است و بایستی افراد در این قسمت، از هر حیث در امنیت باشند و قوانین باید، مصونیت افراد را از هر لحاظ تضمین کند.
برای همین اصل آزادی است که اسلام به پیروان خود اجازه نمیدهد، افراد غیرمؤمن را به پذیرفتن تعالیم اسلام مجبور نمایند یا اینکه اگر بتپرستی، بخواهد دینی غیر از اسلام پذیرد و غیره. ولی اسلام، این اجازه را نداده است که یک نفر مسلمان، آیین اسلام را ترک کند، زیرا این عمل، بیاحترامی نسبت به دین و عقیده اسلامی وتضعیف موقعیت مسلمانان میباشد.
اسلام از انسان بدون ارشاد و راهنمایی و بدون روشن نمودن آیین رستگاری چیزی نمیخواهد و برای محو تمام عوامل و اموری که او را از مسیر و حرکت به سوی کمال باز میدارند و باعث انحراف عقیدهها میگردند، تلاش فراوان مینماید.
موانع حرکت به سوی کمال عبارتند از: نگهداری مردم در حالت بیخبری، تفتیش عقاید، نشر و ترویج خرافات، شعلهور ساختن غرایز جنسی و هوسهای مرزنشناس.[8]
اسلام به پیروان خود اجازه نمیدهد، افراد غیرمؤمن را به پذیرفتن تعالیم اسلامی مجبور نمایند یا اینکه اگر بتپرستی، بخواهد دینی غیر از اسلام پذیرد و غیره، چنانکه در قرآن کریم آمده است: «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا»[9] «ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد و (پذیرا گردد) یا ناسپاس!»
تعبیر به «إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا» بر دو نکته دلالت دارد؛ نکته دوم- که این تعبیر بر آن دلالت دارد- این است که: آن سبیلی که خدا بدان هدایت کرده سبیلی است اختیاری، و شکر و کفری که مرتب بر این هدایت است، در جوّ اختیار انسان قرار گرفته، هر فردی به هریک از آنجا که بخواهد میتواند متصف شود، و اکراه و اجباری در کارش نیست.[10]
در حکومت اسلامی هرکس میتواند در جهت روشن شدن حقیقت و رفع ابهام علمی، آزادانه افکار و نظر خود را نشر دهد و مسلمانان وظیفه دارند که آنها را بشنوند و نیکوترینآنها را پیروی کنند. به واسطه همین آزادی بیان بود که دانشمندان مادی بدون هیچ وحشتی به مناظره و بحث آزاد با امامان معصوم(علیهمالسّلام) و علمای اسلام میپرداختند.
اسلام گرچه از بیان مطالب و نشر عقاید هیچ واهمهای ندارد اما در این حال از نشر یکطرفه عقاید و افکار ضداسلامی در جامعه جلوگیری میکند، زیرا انتشار کتب گمراهکننده در صورتی که با پاسخ و توضیح، همراه نباشد، مانند داروهای سمی، برای جامعه اسلامی، زیانآور است و طبیعی است که هرگز نمیتوان این نوع داروها را تجویز کرد... حکومت اسلامی از نشر مطالب توهینآمیز به مقدسات اسلامی و دروغ و تهمت و افترا جلوگیری میکند؛ زیرا این قبیل مطالب، احساسات مسلمانان را جریحهدار کرده و امنیت و وحدت و انسجام جامعه را به خطر میاندازد.[11]
[1]- جعفر، خوشنویس، همان، صص445-439.
[2]- ناصر، مکارم شیرازی، همان، ج19، ص412.
[3]- محمدباقر، مجلسی، همان، ج13، ص435.
[4]- جعفر، خوشنویس، همان، صص430-425.
[5]- انسان(76)آیه 2و3.
[6]- ناصر، مکارمشیرازی، همان، ج25، ص335.
[7]- همان، ص337.
[8]- جعفر، خوشنویس، همان، صص432-430.
[9]- انسان(76)آیه 3.
[10]- محمدحسین،طباطبایی، همان، ج20، ص196.
[11]- عبدالمحمد، حسنی، همان، صص198-191.